باید از خاطرات ترسید مبادا باور زندگی را فلج کنند...


که وقتی خاطرات بی حیا شوند


دلتنگی، بزرگ تر از رسالت گریه می شود


دیگر فرقی نمی کند به شک دیوار تکیه دهی


یا پشت آبروی خیابان پناه بگیری...


این خاطرات، تمام نمی شوند که دوباره شروع... نــ / ـشوند..


می دانی..


مادامی که هرکس درون خودش خیابانی برای قدم زدن داشته باشد


بی اختیار در آن زمین گیر می شود...

:(
7 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/09/01 - 22:47
دیدگاه
shahrzad

{-38-}...

1393/09/1 - 22:54
bamdad

:(

1393/09/1 - 22:58